خرداد ۱۰, ۱۳۹۹ | در: مقاله

دانشگاه نسل سوم، دانشگاه ارزش آفرین

 

”دانشگاه“ این روز ها احوال خوشی ندارد و مقام شامخش با چالش های جدی رو به رو است.

دانشگاه متهم است که موضوعات و یافته های پژوهشی آن دردی از مسائل جدی دنیای بیرون دوا نمی کند و به اصطلاح نامرتبط با عمل حرف می زند. دقت نظر و انتزاع تئوریک دانشگاهی باعث شده که دانشگاهیان در حصار برج عاج خودشان، برای خودشان، در مورد مسائل خودشان و با زبان خودشان سخن بگویند. در نتیجه محتوای دانشی که دانشگاه تولید می کند در موارد اندکی به کار صنعت و اقتصاد می آید. اگر نگاهی به اختراعات مهم بشر داشته باشیم می بینیم که تقریبا هیچ یک از آن ها، نه برق و لامپ، نه تلفن و دوربین و نه ماشین بخار و هواپیما از دانشگاه بیرون نیامده است. حتی موسسات مطالعاتی تراز اولی که این روزها در خبر ها نامشان زیاد شنیده می شود، مانند «ناسا»، «رویان»، و «موسسه تحقیقات هسته ای» هیچ کدام دانشگاهی نیستند.

یکی دیگر از اتهامات دانشگاه این است که با افزایش تقاضا برای تحصیل، کیفیت آموزش در دانشگاه عملا افت کرده و آموزش های دانشگاهی آنچنان با کیفیت برگزار نمی شوند. این کیفیت متوسط آموزشی در کنار نکته قبل به آن معناست که دانشگاه حرف های چندان خوبی ندارد و حرف هایش را چندان خوب نمی زند. در نتیجه شاهد آن هستیم که فارغ التحصیلان دانشگاه برای ایفای نقش در صنعت و اقتصاد آنچنان که باید آماده نیستند.

بعلاوه هزینه های پژوهشی و آموزشی چنان بالا رفته که دانشگاه حتما باید به دنبال منابع درآمدی جدید برای خودش باشد و دیگر به تنهایی نمی تواند به حمایت های دولت و دریافت شهریه متکی باشد. اما چون بسیاری از دانشگاه ها نمی توانند از طریق پژوهش ایجاد درآمد کنند، عملا توجه و انرژی اساتید و مدیران دانشگاه برای اهداف اصلی دانشگاه صرف نمی شود که حتی باعث افول بیشتر کیفیت آموزش و پژوهش شده است.

و همه اینها در حالی است که نه تنها دولت ها از دانشگاه انتظار دارند که نقش جدی تری در ایجاد اشتغال، توسعه تکنولوژی و خلق ارزش اجتماعی داشته باشند، بلکه رقبای جدی و کارآمدی در تولید علم و تکنولوژی مانند معاونت های تحقیق و توسعه شرکت های بزرگ برای دانشگاه پیدا شده است. این نکته عملا انحصار دانشگاه در تولید علم را شکسته و اثربخشی و در نتیجه مشروعیت دانشگاه را به چالش کشیده است.

دانشگاه در کشورمان البته با چالش های بیشتری نیز رو به رو است. مهاجرت بعضی اساتید و دانشجویان نخبه کار دانشگاه ها را دشوار کرده است. بعلاوه بحران مدرک گرایی، رقابتی نبودن دریافتی های اساتید و بعضی سیاسی کاری ها در دانشگاه از مسائل خاص تری هستند که به طور ویژه دانشگاه های ما را آزار می دهند.

اما اگر از اساتید فن بپرسید که چه بر سر نهاد دانشگاه آمده و چرا دانشگاه عزیزمان شکوه جلال و کارآیی سابق را ندارد پاسخ می دهند که دانشگاه نتوانسته خود را با تحولات جوامع بشری همراه کند. به زبان آینده پژوهش فقید «آلوین تافلر» می توان گفت که جوامع ما از ”عصر کشاورزی“ و ”عصر صنعت“ عبور کرده وارد موج سوم یعنی ”عصر اطلاعات“ شده است اما دانشگاه های ما هنوز خود را با این تحول هماهنگ نکرده اند. آنچه دانشگاه را نجات می دهد، یک دگردیسی و تبدیل شدن به دانشگاه نسل سوم است.

برای درک جایگاه، اهمیت و کارکرد دانشگاه های نسل سوم ابتدا باید نگاهی به تاریخچه شکل گیری دانشگاه داشته باشیم.

اولین دانشگاه ها ریشه در «مکتب خانه های لاتین» دارند و سبک خود را وامدار ارسطو و افلاطون هستند. در اروپای پیش از مسیحیت و در زمانی که مردم عادی سواد آنچنانی هم نداشتند، زبان لاتین مهمترین چیزی بود که هر کس باید می آموخت تا بتواند سری در سر ها در بیاورد. تمامی امور مهم به زبان لاتین انجام می شد و نجبا به دانستن آن تفاخر می کردند. در آن زمان گرامر لاتین پایه تمام آموختن های بعدی بود و مکتب خانه های لاتین این زبان را از طریق تکرار و استفاده آموزش می دادند.

هنگامی که در ابتدای قرون وسطی مسیحیت در اروپا رایج شد، مکتب خانه های لاتین هم در کنار کلیسا های مهم احیا شدند. بخش خوبی از آموزه های کلیسا به زبان لاتین بود و حتی دادگاه های کلیسا هم به آن زبان برگزار می شد، به همین دلیل مکتب خانه های لاتین در کنار کلیسا ها ساخته می شدند. تقریبا تمامی درس ها در این مکتب خانه ها به زبان لاتین بود و حداکثر ۵ سال افراد در آن تحصیل می کردند. دانش آموزانی که سال سوم را تمام می کردند به اندازه ای آموخته بودند که می توانستند در امور اداره مکتب و آموزش سال پایینی ها کمک کنند. از ماموریت های مهم این مکتب خانه های لاتین حفظ و نگهداری دانش مقدس باستانی به ویژه نامه ها، کتب و منابع دانشی قدیمی بود.

پس از مدتی مکتب خانه های لاتین جهت گیری خود را تغییر دادند و متوجه شدند که باید با عموم مردم تعاملات خود را افزایش دهند و به اصطلاح رویکرد ترویجی پر رنگ تری داشته باشند. بدین ترتیب افرادی که مجوزهای ویژه از مسئولان شهری و مقامات کلیسا می گرفتند می توانستند برای عموم وعظ و خطابه کنند. کم کم منطق، دیالکتیک و شعر هم در کنار ایمان و خداشناسی تبدیل به موضوعات متداول خطابه ها شد و این سخنرانی ها مریدان و شاگردان زیادی را از شهر های مختلف دور هم جمع می کردند.

اشتیاق برای یادگیری و آموزش کم کم افراد دانا و واعظ را در کنار هم جمع کرد و به طور طبیعی مریدان و شاگردان هم پیش آن ها می آمدند و تشکیل یک جمع کوچک را می دادند. این جوامع کوچک جوانه های نخستین دانشگاه ها هستند. معادل انگلیسی دانشگاه ریشه در واژه لاتین «اونیورسیتاس» به معنای مجموع یا جامعه دارد و منظور همین تشکل های اولیه یا انجمنی از اساتید، فرهیختگان و مریدان بوده است (کلمه دانشگاه در زبان فارسی همان دانشگه به معنای محل دانش است).

هرچند شواهد تاریخی نشان می دهد که تشکل های اینچنینی بسیاری پیش از قرون وسطی در آسیا و آفریقا نیز وجود داشته اند اما اولین دانشگاه هایی که هنوز پا بر جا هستند و به فعالیتشان ادامه می دهند در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا شکل گرفته اند. به عنوان مثال دانشگاه «بولونیا» ایتالیا در حدود ۱۰۸۸ بعد از میلاد تاسیس شده که هنوز یکی از دانشگاه های برتر اروپایی است و چهره های شاخصی مانند «کوپرنیک» و «لویجی گالوانی» در آن مشغول بوده اند.

دانشگاه های عصر کشاورزی معمولا با توجه به پیشینه ی منطقه ی خود هر کدام بر حرفه ای خاص تمرکز داشتند. مثلا دانشگاه های ایتالیا متمرکز بر حقوق و حرفه ی وکالت بودند. همچنین دانشگاه های اسپانیا با توجه به فراگیری طب از حکیمان عرب بر حرفه ی پزشکی تمرکز داشتند. کارکرد این دانشگاه ها برای جامع کاملا حیاتی بود: دانشگاه ها پس از آموزش افراد مانند هر انجمن حرفه ای امروزی، افراد را تایید صلاحیت می کردند و آن ها می توانستند به پشتوانه اعتبار و مشروعیت نام دانشگاه در جامعه به فعالیت بپردازند.

حاکمان بلاد و مقامات کلیسا هم از عملکرد دانشگاه ها رضایت داشتند و از آن حمایت می کردند. از طرفی کلیسا تعلیم و یادگیری را شکوه خداوند و مقدس قلمداد و تعلیم ایمان را مهمترین سلاح مبارزه با کفر و بی دینی می دانست. بعلاوه مقامات حکومتی هم از مواهب اقتصادی دانشگاه استفاده می کردند. در مقابل دانشگاه هم قدرت حکومت و کلیسا را به رسمیت می شناختند و به دانشجویان ایمان و اطاعت از خداوند و خادمان او یعنی کلیسا و حکومت را آموزش می داند.

در پایان قرن سیزدهم دانشگاه جایگاه خود را در جامعه تثبیت کرده بود و حداقل ۲۰ دانشگاه مهم در اروپا فعالیت می کرد و ۲۵ دانشگاه دیگر نیز در حال شکل گیری بود. به طور خلاصه می توان گفت که اولین نسل دانشگاه ها تشکل های دموکراتیکی بودند که مقامات آن از طریق اجماع نظر افراد انتخاب می شدند؛ با حکومت و کلیسا مذاکره و چانه زنی می کردند و حتی دست به اعتصاب می زدند؛ پرسنل و ابواب جمعی خود را استخدام و اخراج می کردند؛ دانشجویان و اساتید برای کسب مقام و قدرت در آن عضو می شدند؛ از مناطق و کشورهای دیگر دانشجو جذب می کردند؛ به لطف یادگیری از کلیسا ساختارها و سازمان دهی مشخص و قوانین و سلسله مراتب در آن ها حاکم بود و مثلا دانشگاه ها از دانشکده ها و کالج ها تشکیل شده بودند و خلاصه برای خودشان حکومتی در دل حکومت بودند.

هرچند در مواردی به واسطه استقلال رای و آزادی آکادمیک دانشگاهی ها و همچنین استقلال مالی دانشگاه ها از کلیسا بعضا حرفای متناقض با آموزه های رسمی کلیسا هم از دانشگاه بیرون می آمد، اما می توان گفت که دانشگاه نسل اول به دنبال دانش جدید نبود و وظیفه ی خود را پاسداری از دانش گذشتگان و آموزش فرمانبرداری و ترویج عقاید کلیسا می دانست. دانشگاه نسل اول سنت ها و باورهای پیشینیان را ترویج می کرد و برای تولید دانش جدید ایجاد نشده بود. ماموریت دانشگاه های نسل اولق به مانند کلیسا تعلیم و ترویج بود.

در ابتدای قرن شانزدهم به نظر تحولات جدی در حال شکل گرفتن بود. به طور ویژه رنسانس و انسان گرایی و آزادی خواهی ای که در قلب آن قرار داشت باعث شکل گیری یک اشتیاق جدید برای یادگیری آزاد و مفاهیمی مثل آکادمی شده بود. بعلاوه بنیان های الهیات کلاسیک نیز کاملا در حال بازنگری بود. این نیروها در کنار گسترش صنعت چاپ و توسعه ریاضیات توسط بزرگانی مانند «کوپرنیک»، «گالیله» و «دکارت» باعث شد بنیان های دانشگاه نسل اول متزلزل شود.

قرن هفدهم اما قرن مشاهده و آزمایش بود. با تلاش های «فرانسیس بیکن» و « نیوتون» روش های آزمایشی بنیان کارهای علمی قرار گرفت و مشاهده و آزمایش به کمک استدلال و منطق آمد. در این میان دانشگاه که نظم حاکم و باور ها و ارزش های سنتی خود را در خطر می دید چندان علاقه به اکتشافات جدید و دانش تولید شده توسط روش علم نداشت. به همین خاطر بخش خوبی از دانشمندان در این سال ها یا ترجیح داده بودند بیرون دانشگاه آزادانه یادگیری را دنبال کنند و یا از دانشگاه طرد شده بودند.

نتیجه این تحولات ظهور علوم کاربردی مانند مهندسی و دامپزشکی، شکل گرفتن نوعی از دارالفنون های تخصصی و همچنین کاهش نفوذ کلیسا بر دانشگاه ها شد. در اواخر قرن هجدهم ساختار داخلی دانشگاه ها هم کم کم دچار دگرگونی شد و مثلا دانشکده ها که پیش از این بر اساس دسته بندی ارسطویی یا هنر و فلسفه، یا حقوق، یا طب و یا الهیات بودند اکنون شروع به ایجاد تخصص های جدید کردند. هرچند دولت ها و کلیسا به هیچ عنوان دوست نداشتند ماهیت دانشگاه تغییر کند و مقاومت های زیادی نیز اتفاق افتاد، اما انقلاب فرانسه و دیگر رخدادهای آن سال ها ورود علم به عنوان یک روش را به دانشگاه ناگزیر کرده بود. کم کم دانشگاه مجبور به پذیرش روش علمی و ایجاد رشته های جدید شد.

 در پایان قرن هجدهم و در میان این تحولات، شکل جدید از دانشگاه ها در آلمان که یک قدرت نوظهور اروپایی بود پدیدار شد. پژوهشگران در این دانشگاه ها با گرد آوری داده های عینی از آزمایش ها و نتیجه گیری منطقی و تاکید بر شفافیت و تکرار پذیری به معنای واقعی روش علمی مدرن را استفاده می کردند. از تجمیع این نتیجه گیری ها قوانین علمی استخراج می شد که مبنای پیش بینی رفتار سیستم ها قرار می گرفت. بدین ترتیب علم و تکنولوژی در دانشگاه متولد شد.

در شکل گیری این مدل آلمانی، که بعدها به طور کامل در سرتاسر دنیا غالب شد، یک دیپلمات، زبان شناس و فیلسوف ژرمن به نام «ویلهلم هامبولت» نقش کلیدی دارد. «هامبلوت» مقامات دولتی آلمان را متقاعد کرد تا دانشگاه های جدیدی را تاسیس کنند. او معتقد بود که کارکرد دانشگاه نباید مانند مدرسه و مکتب تنها ترویج و آموزش آنچه می دانیم باشد. بلکه دانشگاه باید جایی باشد که در آن شاکله ی روش علمی در ذهن دانشجویان کاشته شود تا آن ها بتوانند قوانین علمی را کشف کنند. به عبارتی دانشجو باید ذهنیت کشف از طریق روش علمی را یاد بگیرد. ایده ی او کاملا در مقابل ایده ی دانشگاه های نسل اول بود که با انضباط ارتشی به دانشجویان دانسته های پیشین را منتقل می کردند.

به هر حال در دانشگاه های نسل دوم آموزش با پژوهش در هم آمیخته شد. در دانشگاه های نسل دوم شاهد بودیم که نقش و مسئولیت دانشجویان افزایش یافت و از تقدس اساتید کاسته شد. در این شکل جدید همه دانشجوی علم بودند؛ پژوهش بر اساس روش های آزمایشی مدرن انجام می شد؛ شفافیت روش ها و تکرار پذیری یافته ها اهمیت بسیار داشت؛ پژوهش گر باید طوری عمل می کرد تا دیگران بتوانند کار او را تصدیق یا رد کنند؛ یافته ها باید به صورت تجمعی قابلیت تبدیل شدن به یک بدنه دانشی را می داشتند؛ تنها درستی موضوعات آزمایش پذیر قابل تایید بود و مانند قرون وسطی، سنت ها، باورهای پیشینیان، و نظر صاحبان قدرت ملاک و معیار حقیقت نبود. نتایج یافته ها باید قابل دسترس برای همه می بود و در ژورنال ها و کتاب ها چاپ و توزیع می شد.

پیشرفت علم هدف اصلی دانشگاه های نسل دوم بود و علم برای ذات علم اهمیت اصلی را داشت. همین نکته باعث شده که هیچ کدام از اختراعات و نوآوری های قرن هجده و نوزده مانند موتور بخار، راه آهن، تلگراف، الکتریسیته، لامپ، رادیو، تلفن، عکس و بسیاری دیگر از مواردی از این دست در داخل دانشگاه ایجاد نشده باشد. تمامی این موارد خارج از دانشگاه و توسط مخترع های کارآفرین و سرمایه گذارهایشان به جامعه معرفی شده است.

متعاقب موج ملی گرایی در قرن نوزدهم، دانشگاه ها هم دولتی و ملی شدند و حتی زبان دانشگاه ها هم به زبان ملی تغییر کرد. به ویژه پس از شکل گیری جایزه نوبل در سال ۱۹۰۱،  دانشگاه ها افتخار و غرور ملی به حساب می آمدند. جنگ جهانی اول فاصله دانشگاه های ملت های مختلف را زیاد و زیاد تر کرد و کاملا مشخص شد که دانشگاه ها تبدیل به یک ابزار قدرت نمایی ملی شده اند. و بدین ترتیب رقابت سنگینی بین دانشگاه ها برای کسب جایگاه ممتاز در دنیای علم شکل گرفت.

تقسیم کار و تخصص گرایی که از ویژگی های اصلی انقلاب صنعتی بود در دانشگاه نیز یکی از ویژگی های مشخصه دانشگاه های نسل دوم شد. ساختار دانشگاه به شکل سیلو های مجزا و محصور از یکدیگر در آمده بود. رشته ها و دانشگاه ها تعامل آنچنانی با هم نداشتند و به زبان و روش کاملا مجزای خود صحبت می کردند. مثلا فلسفه طبیعی به چندین رشته و دانشگاه مثل ریاضیات، فیزیک، شیمی، و زیست شناسی شکسته شد. دانشکده های اقتصاد و علوم اجتماعی تاسیس شدند؛ رشته های الهیات، طب و حقوق به قوت خود باقی ماندند و هنر هم کم و بیش به آکادمی های غیر دانشگاهی منتقل شد. همچنین رشته های علوم نظامی در دانشگاه ها ایجاد شد. بسیاری از این رشته ها بعدا تبدیل به رشته های مهندسی شد و بنیان دانشگاه های پلی تکنیک یا صنعتی امروزه بود. در سال های ۱۹۳۰، بیش از ۲۰۰ دانشگاه در اروپا و حدود ۳۰۰ موسسه دیگر آموزشی پژوهشی فعالیت می کردند.

رشته و دانشکده ساختار غالب دانشگاه های نسل دوم بود. هر دانشگاه یک رئیس دانشگاه دارد که یکی از اساتید مطرح و بزرگ آن حوزه است. شغل ریاست دانشگاه یک شغل پاره وقت و موقتی در کنار وظایف آموزشی و پژوهشی محسوب می شود و معمولا به صورت چرخشی بین اساتید مطرح می چرخد. مدیریت دانشگاه در تمامی دانشگاه های این عصر یک وظیفه فرعی است و نسبت به پژوهش علم در رتبه اهمیت بسیار پایین تر قرار دارد.

از نظر مالی دانشگاه های نسل دوم کاملا به بودجه های ملی و دولتی وابسته شدند. در آمدی که دانشگاه ها از دریافت شهریه بدست می آوردند با نظر دولت ها روز به روز کمتر می شد تا آحاد جامعه برای تحصیل در دانشگاه فرصت های برابر داشته باشند. در حقیقت این یکی از آموزه های اصلی رنسانس و عصر روشنگری بود که آموزش و پرورش باید یکی از اصلی ترین ابزارهای پیشرفت و رفاه ملی و فردی انسان ها باشد.

کاملا مشخص است که دانشگاه های نسل دوم هم ابزار دست دولت ها شدند. همان طور که دانشگاه در قرون وسطی ابزار تعلیم اطاعت و آموزه های سنتی بود، دانشگاه نسل دوم هم ابزار شناخت طبیعت و جامعه شد. هرچند که سهم دانشگاه ها از بودجه های دولتی همیشه مورد مناقشه بوده است اما معمولا وزرای علوم از خود دانشگاهیان و رؤسای دانشگاه ها انتخاب می شدند و این باعث به وجود آمدن یک لوپ بسته در دانشگاه ها می شد.

البته ارتباط دانشگاه با صنعت در اواخر سال های قرن نوزدهم و قرن بیستم اهمیت پیدا کرد و به طور خاص دانشگاه های پلی تکنیک برای ارتباط با صنعت تلاش کردند، اما یک دیوار بزرگ و مرز کاملا مشخص بین صنعت و دانشگاه نسل دوم وجود داشت. مخترعین و کارآفرینان سرشناس انقلاب صنعتی هرچند تا حدودی از یافته های دانشگاهی بهره می بردند، اما هیچ کدام در دانشگاه فعالیت نداشتند: از «جیمز وات» و «توماس ادیسون» گرفته تا «الکساندر گراهام بل»، «هنری فورد» و «جورج استمن».

نکته اینجاست که دانشگاه های امروزه کم و بیش شبیه دانشگاه های مدرن نسل دوم کار می کنند در حالی که شرایط دنیای امروز نسبت به چند صد سال گذشته تغییر زیادی کرده است. ریشه تمام مشکلات دانشگاه های امروزی که در ابتدای این نوشته برشمرده شد در ساز و کارهای همین مدل نسل دومی از دانشگاه ها نهفته است. صحبت این نیست که دانشگاه های مدرن نسل دوم به درد نمی خوردند؛ کاملا برعکس این نسل از دانشگاه ها بهبود بسیار خوبی نسبت به دانشگاه های کلاسیک نسل اولی داشتند، برای زمانه خود بسیار مناسب بودند و خدمات زیادی به جامعه کردند. اما شرایط اجتماعی دنیای امروزه چنان تغییر کرده که مدل دانشگاه مدرن نسل دوم پاسخگوی نیازهای امروز جامعه نیست. این عدم هماهنگی بین مسائل دنیای امروز و مدل ساختار، فرآیند ها، اهداف و ساز و کارهای نسل دوم دانشگاه باعث به وجود آمدن چالش های جدی برای دانشگاه شده است.

مثلا یکی از تغییرات جدی دنیای امروزه نسبت به گذشته افزایش تقاضا برای تحصیل در دانشگاه است. دیگر تنها افرادی که می خواهند خود را وقف علم کنند به دانشگاه نمی آیند و دانشگاه وسیله ای برای آموزش مهارت های شغلی و آماده کردن افراد برای دنیای کار است. این افزایش تعداد دانشجویان و در نتیجه ی آن بزرگ شدن اندازه و تعداد دانشگاه ها باعث دو پیامد جدی شده است. اولین اینکه آموزش دانشگاهی تبدیل به یک کالا شده و این کالاشدگی کیفیت آموزشی را تحت تاثیر قرار داده است. و دوم اینکه این افزایش تعداد دانشجویان باعث وابستگی مالی بیش از پیش دانشگاه به دولت و حکومت ها شده است. این نکته ی دوم به این معناست که دانشگاه ها هر چه بیشتر باید بر طبق قواعد و مقررات دولتی فعالیت کنند که باعث به وجود آمدن مسائلی مانند افزایش بروکراسی در دانشگاه، کم شدن آزادی آکادمیک و سنجش خروجی کار دانشگاهیان بر اساس تعداد مقالات چاپ شده است.

یکی دیگر از تغییرات محیطی جهانی شدن است. کاهش هزینه های سفر و امکان جابجایی سریع در کنار رشد فناوری ارتباطات و اطلاعات باعث شده تا دنیا دیگر در حصار مرزهای ملی نباشد. انگلیسی تبدیل به زبان رایج شده و ارتباطات و جابجایی دانشگاهیان بسیار ساده شده است. این جهانی شدن به معنای رقابت سنگین بین دانشگاه های کشورهای مختلف برای جذب بهترین پژوهشگران است. در نتیجه امروزه تجمع مغزهای دانشگاهی در تعداد محدودی از دانشگاه ها و کشور های جهان هزینه سنگینی برای دیگر دانشگاه ها و کشورها دارد.

از دیگر تغییرات محیطی که در دنیا اتفاق افتاده پیچیده تر شدن مسائل و مشکلات دنیا است. ممکن بود که مسائل ساده تر سال های گذشته را در حصار سیلوهای رشته و دانشگاه های تخصصی حل کرد. اما حل کردن مسائل پیچیده دنیای امروز نیاز دیگر با یک رشته و یک دانشگاه امکان پذیر نیست. امروزه نیاز است تا همکاری های چند رشته ای و بین رشته ای صورت گیرد. امروزه برای حل مسائل پیچیده نیاز است تا پژوهشگران علوم پایه، مهندسان، متفکران علوم اجتماعی و طبیعی و طراحان در کنار هم قرار بگیرند و دانش یکپارچه تولید کنند. ذهنیت تک رشته ای و ساز و کارهای دانشگاه های نسل دوم به هیچ وجه آماده ی چنین همنشینی ها و یکپارچه شدن نیست.

با پیچیده شدن مسائل دنیا و نیاز به پژوهش های بین رشته ای، اندازه ی تیم های پژوهش گر افزایش پیدا کرده است. مدت زمان لازم برای به ثمر نشستن مطالعات افزایش پیدا کرده و تجهیزات و آزمایشگاه های مدرن تر و گران تری برای پیشبرد علم لازم است. تمامی این موارد باعث شده که هزینه پژوهش های مرز دانشی به شدت افزایش پیدا کند. دانشگاه ها دیگر نمی توانند برای تامین بودجه خود تنها به منابع دولتی متکی باشند.

ظهور موسسات تحقیق و توسعه خصوصی، مراکز پژوهشی و دپارتمان های تولید تکنولوژی شرکت های بزرگ چالش دیگر امروزه دانشگاه است. به طور ویژه پس از جنگ دوم جهانی و وقتی که بسیاری از دانشگاه ها علاقه ای به علوم کاربردی و تکنولوژی نشان نمی دادند و غرق در پیشبرد علم برای خود علم بودند، به ناچار شکل دیگری از موسسه ها شکل گرفت. امروزه می دانیم که این موسسات در تولید علم کاربردی و تکنولوژی بسیار خوب عمل کردند به طوری که باعث تحقیر دانشگاه ها در مواردی شدند.

گزارش چند سال گذشته یکی از اتاق فکر های انگلیسی با نام «مرکز اصلاحات اروپایی» دلایل ناکارآمدی دانشگاه های اروپا را اینطور مطرح می کند: دانشگاه های اروپا به شدت با محدودیت های بودجه و درآمد مواجه هستند و این امر باعث مهاجرت گسترده نخبگان به ایالات متحده می شود. بودجه دانشگاه ها در ایالات متحده تقریبا دو نیم درصد تولید ناخالص ملی این کشور است؛ این در حالی است که در اروپا این عدد به یک و نیم درصد هم نمی رسد. در بخش دیگری از گزارش می خوانیم که دانشگاه های اروپا استقلال کم و سیستم حکمرانی و مدیریت ضعیفی دارند. بعلاوه بودجه دانشگاهی اروپا بین ۲۰۰۰ دانشگاه تقسیم می شود در حالی که این عدد در ایالات متحده کمتر از ۱۰۰۰ است. بدین ترتیب اروپا دانشگاه های تراز اول اندکی دارد. به علاوه در گزارش داریم که دانشگاه های اروپایی به اندازه لازم با صنعت و دیگر کمپانی ها و سازمان ها همکاری و تعامل ندارند. گزارش در بخش نتیجه گیری خود می آورد که سیاست های اتحادیه اروپا و ساختار حکمرانی و مدیریت دانشگاه ها باعث تغییرات جدی پیدا کند.

در میان تمام این تغییرات، راه نجات دانشگاه ”تحول“ است. تحول دانشگاه و تبدیل شدن به نسل جدیدی از دانشگاه که به آن دانشگاه های نسل سوم یا دانشگاه های کارآفرین هم می گویند. در بسیاری از کشورها تحول به سمت دانشگاه های نسل سوم شروع شده و ساختار ها، فرآیند ها، مکانیزم های حکمرانی، مدل های جدید کسب درآمد، شیوه های جدید بازاریابی و مدیریت در حال آزمایش شدن است و نتایج درخشانی هم در تعدادی از دانشگاه ها داشته است. به طور خلاصه می توان گفت که دانشگاه باید در اهداف، نقش، روش، خروجی ها، جهت گیری ها، سازمان دهی و شیوه مدیریت در خودش تحول ایجاد کند تا بتواند دانشگاه نسل سوم بشود.

از نظر اهداف، اگر هدف اولین نسل از دانشگاه ”آموزش“ سنت ها و تعلیم فرمانبرداری و شهروندی شایسته بود؛ و هدف دانشگاه نسل دوم پژوهش و ”علم“ برای خود علم بعلاوه آموزش و ترویج روش علمی و آموزه های آن بود؛ هدف دانشگاه نسل سوم نه تنها پژوهش علمی و آموزش بلکه ”کاربردی کردن“ علم، بهره برداری از دانش و خلق تکنولوژی است. به همین ترتیب در حالی که نقش دانشگاه های نسل اول ”دفاع از حقیقت“ و نقش دانشگاه های نسل دوم ”کشف حقیقت“ بود، هدف دانشگاه های نسل سوم ”خلق ارزش“ است.

از منظر روش شناسی می توان گفت که روش رایج در دانشگاه نسل اول ”نقلی“ و فلسفیدنِ روایی بوده است. دانشگاه نسل دوم از ”روش علمی“ تک رشته ای استفاده می کرده است. روش دانشگاه نسل سوم را می توان ”علمی بین رشته ای“ دانست.

به همین ترتیب می توان گفت که دانشگاه نسل اول افراد ”حرفه ای“ تربیت می کرده است. دانشگاه نسل دوم نه تنها افراد متخصص حرفه ای بلکه ”دانشمند“ تربیت می کرده است. اما دانشگاه نسل سوم در کنار متخصص های حرفه ای و دانشمند، ”کارآفرین“ تربیت می کند.

با توجه به مطالبی که گفته شد مشخص است که زبان رایج در دانشگاه های نسل اول ”لاتین“ بوده است و رویکرد عالم شمول داشته اند. دانشگاه های نسل دوم رویکردی ”ملی“ داشته اند و دانشگاهیان به زبان های ملی کشور مطبوعشان صحبت می کردند. دانشگاه های نسل سوم رویکرد ”جهانی“ دارند و معمولا زبان رایج در آن ها زبان انگلیسی است.

اما از منظر ساختار اداره و نوع مدیریت، دانشگاه های نسل اول توسط ”صدراعظم“ ها اداره می شدند و ساختاری سلسله مراتبی متشکل از دانشکده ها، کالج ها داشته اند. در دانشگاه های نسل دوم اساتید به صورت پاره وقت و دوره ای ریاست دانشگاه را به عهده می گرفتند و دانشکده ها و رشته ها سیلو هایی بودند که دانشگاه در آن سازمان دهی می شد. دانشگاه های نسل سوم توسط مدیران حرفه ای تمام وقت اداره می شوند و ”مراکز پژوهشی“ و موسسات تخصصی مسئله محور الگوی سازمان دهی رایج است.

 

 

بهره برداری

دانشگاه نسل دوم

دانشگاه نسل سوم

هدف

آموزش

آموزش و پژوهش

آموزش و پژوهش + کاربردی کردن

نقش

دفاع از حقیقت

کشف حقیقت

ارزش آفرینی

روش

نقلی فلسفی

روش علمی تک رشته ای

روش علمی بین رشته ای

خروجی

افراد حرفه ای

افراد حرفه ای + دانشمند

افراد حرفه ای و دانشمند +کارآفرین

جهت گیری

عالم شمول

ملی

جهانی

زبان

لاتین

زبان های ملی

انگلیسی

سازمان دهی

دانشکده و کالج

دانشکده

مراکز و موسسات پژوهشی

مدیریت

صدر اعظم ها

اساتید به صورت پاره وقت

مدیران حرفه ای تمام وقت

 

با این تفاسیر به نظر می رسد تحول دانشگاه ها و تبدیل شدن آن ها به دانشگاه های نسل سوم می تواند مقام دانشگاه را از این مخمصه نجات دهد و هم زمان با تحولات عصر اطلاعات انتظاراتی که جامعه از آن انتظار دارد را بر آورده کند. مهم ترین توقع جامعه از دانشگاه به عنوان یکی از اصلی ترین اعضای پیکر خود این است که از طریق دانشی که پژوهشگران تولید می کنند ارزش آفرینی اقتصادی و اجتماعی داشته باشد.

از راهبرد های اصلی نیل به این هدف ایجاد فرهنگ و جهت گیری کارآفرینانه در اساتید و دانشجویان، ایجاد استارت آپ ها و اسپین آف های دانشگاهی، تاسیس پارک های علم و فناوری، مراکز رشد، شتابدهنده ها و انکوباتورها، تاسیس مراکز پژوهشی دانشگاهی و تقویت اکوسیستم کارآفرینی از طریق همکاری های مشترک صنعت و دانشگاه است.

در جامعه، دانشگاه کارآفرین یکی از پیش ران های اصلی خلاقیت،‌ نوآوری و رشد و توسعه اقتصادی است. و در قلب مفهوم دانشگاه کارآفرین تلفیق دقت نظر دانشگاهی با چالش ها و مصلحت اندیشی های دنیای واقعی قرار دارد.

البته در کنار تمامی چالش های جهانی که امروزه مقام دانشگاه در دنیا با آن رو به رو است، ما در کشورمان چالش های مضاعفی نیز پیش رو داریم. مثلا در حوزه علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه های ما هنوز روش علمی را خوب مشق نمی کنند و حتی در دنبال کردن علم برای خود علم مشکلات فراوانی داریم. یا مثلا بحران مدرک گرایی دارد معنای دانشگاه را در کشورمان از بین می برد که خود روضه ی مفصلی لازم دارد.

به عنوان کلام آخر نویسنده این متن معتقد است که یک پیشنهاد خوب برای بهبود وضعیت فعلی دانشگاه های کشور ”تقسیم کار“ بین دانشگاه ها است. به نظر لزومی ندارد که تمام دانشگاه های کشور به سمت الگوی دانشگاه نسل سوم بروند. بلکه خیلی خوب است که مثلا بخشی از دانشگاه های کشور با الگو قرار دادن دانشگاه های نسل اول تنها به ماموریت آموزشی مشغول باشند و سعی کنند این کار را به بهترین نحو انجام دهند تا افرادی آماده برای بازار کار و صنعت داشته باشیم. این دانشگاه ها می توانند اساتیدی را استخدام کنند که در تدریس و مربی گری برای دانشجویان خبره هستند، بدون اینکه نیاز باشد استاد این دانشگاه مهارت های پژوهشی یا سبقه علمی قوی در پژوهش کاربردی داشته باشد.

 

فرم ارسال دیدگاه

رجحان خرد

ایزد تبارک و تعالی بکمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید و آدمیان را بفضل و منت خویش بمزیت عقل و رجحان خرد از دیگر جانوران ممیز گردانید؛ زیرا که عقل بر اطلاق کلید خیرات و پای بند سعادات است و مصالح معاش و معاد و دوستکامی دنیا و رستگاری آخرت بدو بازبسته است.