فروردین ۱۷, ۱۳۹۹ | در: مقاله
ویروسکرونا، ما و دروازهبانمان دولت!
در این روزهای سخت و دلهرهآور شاهد هستیم که بخشی از مردم، دولت را برای تعطیل نکردن بیش از پیش کشور و پیش نگرفتن سیاستهای سختگیرانه قرنطینه سرزنش میکنند. مکالمههای تلفنی، شبکههای اجتماعی و دیگر رسانهها این روزها پر است از پرخاش و انتقاد نسبت به دولت که:”آقایان چرا مثل اروپا کشور را کامل تعطیل نمیکنید؟“ و ”چرا جریمههای سنگین برای خروج از منزل در نظر نمیگیرید؟“.
من در این نوشته میخواهم، با نگاهی متفاوت به مسئله، استدلال کنم که این فشار افکار عمومی به دولت کار درستی نیست و ممکن است در نهایت به ضرر مردم و نفع عمومی کشور باشد. مطالبات اصلی ما از دولت باید در ۳ جهت اصلی دیگر هدایت شود، که در ادامه توضیح خواهم داد.
چند وقت پیش برای یکی از کلاسهای «تصمیمگیری برای مدیران» مطلب آماده میکردم که با مقاله پژوهشی جالبی آشنا شدم که به مطالعه رفتار عجیب دروازهبانهای فوتبال در ضربات پنالتی پرداخته بود. مقاله با بررسی تمامی ضربات پنالتی زده شده در چندین فصل از لیگ قهرمان اروپا محاسبه کرده بود که در یک ضربه پنالتی احتمال اینکه دروازهبان به سمت راست خود حرکت کند و توپ را بگیرد ۱۳ درصد است (۴۰ درصد کل ضربات به این سمت زده شده بود) و احتمال اینکه دروازهبان به سمت چپ خود حرکت کند و توپ را بگیرد ۱۴ درصد است (۳۰ درصد کل ضربات به این سمت زده شده بود). این درحالی است که در یک ضربه پنالتی، اگر دروازهبان حرکت نکند و همان وسط بماند ۳۳ درصد احتمال دارد توپ را بگیرد (۳۰ درصد کل ضربات به وسط زده شده بود).
پس اگر دروازهبانی بخواهد یک تصمیم درست، منطقی و مبتنی بر شواهد بگیرد باید در بیش از ۳۰ درصد موارد وسط بماند و از جای خود تکان نخورد. اما نتایج مشاهده شده از حرکت دروازهبانها نشان داده که آنها فقط در ۶ درصد موارد وسط را انتخاب کردهاند! به عبارت دیگر هر چند دروازهبانها میدانستند که وقتی در وسط دروازه «بی حرکت» میمانند احتمال گرفتن پنالتی چندین برابر زمانی است که یک جهت را انتخاب میکنند، اما باز هم در اکثر موارد «پریدن» را انتخاب کرده بودند.
برای فهم دلایل این رفتار به ظاهر غیرمنطقی، پژوهشگران چندین مصاحبه عمیق و بینام با دروازهبانهای حرفهای انجام دادند. گفتههای یکی از دروازهبانها به خوبی دلایل این رفتار عجب را تشریح میکند: ”شما فرض کنید یک دروازهبان در یک بازی مهم در ضربه پنالتی وسط بماند و توپ را بگیرد؛ آنوقت هواداران و رسانهها چه میگویند؟ میگویند دروازهبان کار خاصی نکرده و پنالتی بد زده شده است. اما اگر دروازهبان وسط بماند و ضربه به سمت چپ و یا راست زده بشود، میگویند دروازهبانِ بیعرضه حتی یک پرش ساده هم نکرد! از طرف دیگر فرض کنید که دروازهبان به یک جهت بپرد و توپ را نگیرد؛ آنوقت میگویند حداقل تلاشش را کرد، ولی خوب ضربه پنالتی است دیگر و انتظار زیادی هم از دروازه بان نیست. اگر هم در موارد اندکی دروازهبان به یک جهت بپرد و توپ را بگیرد، آنوقت دیگر قهرمان هواداران و رسانهها میشود. ما دروازهبانها میدانیم که وسط ماندن خیلی وقتها احتمال گرفتن ضربه پنالتی را افزایش میدهد، اما قضاوتهای غیر منصفانه هواداران و رسانهها باعث میشود دروازهبانها برای «پریدن» تحت فشار روانی قرار بگیرند و در مواردی بر خلاف صلاح تیم و هواداران عمل کنند.“
به زبان «نظریهی بازیها»، در ماتریس برآیند «تعادل نَش» وجود دارد، و همیشه پریدن بهتر از نپریدن منافع شخص دروازهبان را تامین میکند، هرچند که این پریدن الزاما به نفع تیم و هواداران نیست. روانشناسهایی که رفتارهای غیرعقلایی انسان را مطالعه میکنند نیز برای این حالت، عنوان «سوگیری به حرکت» را انتخاب کردهاند و توضیح میدهند که خیلی وقتها تصمیم گیرنده از ترس قضاوت دیگران و مقصر شدن در آینده ترجیح میدهد به هر شکل نوعی کنش داشته باشد، حتی در مواردی که کاری نکردن بهترین گزینه ممکن است.
به گمانم در این روزهای سخت شرایط مردم و دولت خیلی شبیه شرایط هواداران و دروازهبانهای فوتبال در ضربات پنالتی است. ما مردم، رسانهها و افکار عمومی نباید دروازهبانمان را تحت فشار قرار دهیم. ما باید اجازه دهیم دولت بر اساس بهترین شواهد موجود تصمیم منطقی بگیرد و او را وادار نکنیم که بر خلاف مصلحت کشور، و برای فرار از فشار افکار عمومی، یک جهت را انتخاب کند و بپرد، در حالی که شاید وسط ماندن و کاری نکردن به صلاح باشد.
البته منظورم این نیست که در این شرایط سخت ما باید منفعل عمل کنیم. ما به جای مطالبه تعطیلی گسترده کشور و قرنطینه سراسری، باید ۳ مطالبه اصلی از دولت داشته باشیم. اول ما باید از دولت بخواهیم که با ما شفاف و با صداقت صحبت کند و ما را بیشتر در جریان تحلیلها و چرایی تصمیمات خود قرار دهد؛ در اینجا خطر اصلی پنهانکاری و عدم اطلاع رسانی عمومی است. دوم ما باید از دولت بخواهیم در صورت بدست آوردن شواهد جدید و تغییر شرایط، تصمیمات خود را متناسب با آن تغییر دهد؛ خطر در اینجا پافشاری روی تصمیمات گذشته و عدم چابکی در تغییر است. سوم، و شاید از همه مهم تر، ما باید از دولت بخواهیم که با در نظر گرفتن بهترین شواهد علمی موجود، تصمیماتی بگیرد که در طولانی مدت به نفع مردم است؛ در اینجا خطر اصلی تمرکز روی بازه کوتاه مدت، تصمیمات احساسی و در نظر نگرفتن هزینههای پنهان است.
محور اول: شفافیت و صداقت
محور اول مطالبه ما از دروازهبانمان باید شفافیت، صداقت و اطلاعرسانی زودهنگام باشد. ما باید از دولت بخواهیم که حقیقت را به مردم بگوید، با مردم بیشتر صحبت کند، خبرهای بد را پنهان نکند، به مردم بگوید چه چیزهایی را میداند و چه چیزهایی را نمیداند، مردم را در جریان تحلیلها و دلایل تصمیمها قرار دهد و آنها را غریبه نداند.
شفافیت و اطلاعرسانی زودهنگام در بحرانها، باید اولویت شماره یک رهبران و حاکمان باشد. ما به جای قرنطینه و تعطیلی باید از دروازهبانمان بخواهیم که ما را در جریان فرآیند فکری خود و دلایل تصمیمات قرار دهد و هیچ بهانهای را برای پنهانکاری، محرم ندانستن مردم، و عدم اطلاع رسانی دقیق و بهموقع نپذیریم. البته همان طور که جامعهشناسی به ما آموخته، شجاعتِ شفافیت بدون «امنیت روانی» به وجود نخواهد آمد و دروازهبانمان حق دارد از ما بخواهد که او را به خاطر شفافیت، خبرهای بد، ندانستن و وسط ایستادن مسخره و سرزنش نکنیم.
البته دولتها به بهانههایی مثل ”دشمن“، محرمانگی اطلاعات، ظرفیت نداشتن مردم، و آرامش جامعه، از زیر شفافیت فرآیندهای تصمیمگیری شانه خالی میکنند. اینجاست که شفافیت باید یکی از مطالبههای اصلی ما از دولت باشد چرا که شفافیت مثل نور خورشید خاصیت ضدعفونیکنندگی دارد و باعث میشود در نهایت فساد و تصمیمات اشتباه از گوشههای تاریک دولت پاک شود. همچنین ما از یافتههای مطالعات مدیریتی میدانیم که شفافیت برای شرکتها هم ضروری است و باعث نوآوری (نوآوری باز و جمعسپاری) و دلبستگی کارکنان (سازمانهای شفاف، هولوکراسی) میشود.
محور دوم: انعطافپذیری و چابکی
محور دوم مطالبه ما از دروازهبانمان باید انعطاف و چابکی باشد. ما باید از دولت بخواهیم در صورت مشخص شدن شواهد جدید و دست یافتن به تحلیلهای دقیقتر، به سرعت به اشتباه خود اعتراف و رویه خود را عوض کند و ما هواداران هم نباید او را برای تغییر رویه سرزنش کنیم.
به یاد داشته باشیم که هنوز سوالهای بسیار زیادی درباره این بیماری وجود دارد که باعث میشود هیچ کس نداند بهترین راه حل کدام است: چطور ووهان تمام اروپا و آمریکای شمالی را درگیر کرده است، اما تعداد جانباختگان مثلا در پکن و دیگر بخشهای چین بسیار اندک است؟ چرا همسایگان چین به طور گسترده درگیر نشدهاند؟ چطور کشورهای عربی با آن سطح از تعامل با چین تقریبا متاثر نشدهاند؟ چطور ۷۰۰ نفر در یک کشتی تفریحی مبتلا میشوند، اما شمار مبتلایان در هند، روسیه و برزیل اندک است؟ آیا نژاد، ژن و تغذیه در ابتلا به بیماری موثر است؟ در مواجهه با این همه نادانسته، ما باید تماشاچیانی باشیم که اظهارنظرهای قطعی را از دروازهبانمان نپذیریم و ظرفیت پذیرش تغییر تصمیمات و سیاستها را داشته باشیم.
در شرایط بحرانی دولت باید دقیقا مثل خلبانان هواپیماهای جنگنده چابک و منعطف عمل کند و هر لحظه اطلاعات جدید را دریافت، پردازش و نقشه خود را برای رسیدن به هدف باز ترسیم کند. بهویژه در مبارزه با یک ویروس ناشناخته که هر لحظه یافتههای علمی جدیدی پیدا میشود و مسئله ابعاد تازهتری پیدا میکند، شجاعت عوض کردن چابک تصمیمات و سیاستها بسیار مهم است.
مثلا سازمان بهداشت جهانی در روزهای اول شیوع کووید-۱۹ تاکید چندانی روی ماسک زدن همگانی نداشت و آن را فقط برای مبتلایان و کارکنان بهداشت و درمان ضروری میدانست؛ چون یافتهها حاکی از آن بود که ویروس به ندرت از طریق هوا و تنفس منتقل میشود. اما چند روزی است که در سایه یافتههای علمی جدید، جهت گیریها کاملا عوض شده و توصیه متخصصان استفاده گسترده از ماسک (حتی ماسکهای جراحی ساده) حتی برای افراد سالم است. استدلال جدید این است که با توجه به دوره کمون طولانی بیماری و پرتاب شدن ویروس در هوا، حتی افراد به ظاهر سالم هم باید ماسک بزنند تا ناخواسته بیماری را به دیگران منتقل نکنند؛ بعلاوه ماسک زدن میتواند به عنوان یک محافظ دهانی عمل کند.
در اینجا خطر بزرگ، آن است که دولتها، نهادها و متخصصان از ترس سرزنش عمومی، دو تا شدن حرف و از بین رفتن آبروی خود، در اطلاع رسانی یافتههای جدید و عوض کردن توصیهها، سیاستها و تصمیمات تعلل کنند. ما باید به دروازهبانمان اطمینان دهیم که او را برای تغییر تصمیمات و سیاستها، در سایه دست یافتن به تحلیلها و یافتههای جدید، سرزنش نمیکنیم. به یاد داشته باشیم که پافشاری و منعطف نبودن در زمان عدم اطمینان، سمی کشنده است.
محور سوم: تصمیمگیری مبتنی بر شواهد و دوراندیشی
محور سوم مطالبه ما از دروازهبانمان باید دوراندیشی مبتنی بر بهترین شواهد باشد. دولت باید تصمیمهای خود را به دور از احساسات و بر اساس بهترین شواهد علمی موجود و پرهیز از کوتاهنگری بگیرد. در این راستا دولت باید از کمک گروههای متخصص با دیدگاههای متنوع استفاده کند و هزینههای پیدا و پنهان تصمیمات را به دقت مورد توجه قرار دهد.
ابتدا باید بگویم که تصمیمگیری و سیاستگذاری برای مقابله با یک بیماری چغر و ناشناخته مثل کووید-۱۹ کار بسیار پیچیدهای است و ابعاد بهداشتی، اقتصادی، اجتماعی، روانی و سیاسی کوتاه و بلند مدت پیچیدهای دارد. همه کسانی که با سادهاندیشی فکر میکنند کاملا مشخص است که دروازهبانمان باید چطور تصمیم بگیرد و عمل کند، به نظر اشتباه میکنند.
از آنجا که تصمیماتی از ایندست هزینهها و منافع «پیدا و پنهان» پیچیدهای دارد، افراد غیر متخصص و سلبریتیها صلاحیت اظهار نظر درباره درستی و غلطی سیاستها را ندارند. مثلا فاصلهگذاری اجتماعی و تعطیلی عمومی کشور منافع آشکاری دارد که به سادگی به ذهن می رسد: «مسطح کردن منحنی» و قطع زنجیره؛ کاهش تعداد مبتلایان و جانباختگان کووید-۱۹؛کوتاه شدن مدت زمانی مهار ویروس.
اما هزینههای پنهان و آثار بلندمدت قرنطینه و تعطیلی عمومی کشور به ندرت به ذهن افراد غیر متخصص میرسد. ما تماشاگران معمولا توجهی به آثار طولانیمدت و هزینههای پنهان تصمیمات نمیکنیم. به عنوان مثال به بعضی از هزینههای پنهان تعطیلی عمومی کشور توجه کنید: افرادی که بیماریهای دیگر دارند و نمیتوانند پزشک خود را ملاقات کنند؛ اختلافات زناشویی که باعث طلاق و آسیبهای اجتماعی در آینده میشود؛ بیکاریهایی که باعث جرم، دزدی و خشونت میشود؛ بیکاریهایی که باعث قطع درمان بیماریهایی مثل سرطان و یا ایجاد امراض جدید میشود؛ ورشکستگیهایی که باعث بیماریهای روانی میشود؛ اخراجهایی که باعث از بین رفتن پسانداز و آینده جوانها میشود؛ خانهنشینیهایی که باعث اضطراب، درماندگی و مصرف الکل تقلبی و مرگ میشود.
البته هر انسان خیرخواهی دوست دارد تصمیم درستی برای کشور گرفته شود و هر چه زودتر کشور از این بحران خلاص شود. اما سوال اینجاست که با توجه به منافع پیدا و هزینههای پنهان تصمیمی مثل تعطیلی کشور و قرنطینه عمومی، چه باید کرد؟
صدالبته که جان انسانهایی که کووید-۱۹ میگیرند مهم است و باید برای آنها تلاش کرد، اما آیا جان انسانهایی که به واسطه خانه نشینی بر اثر مصرف الکل تقلبی از بین میروند (در یک تخمین تا کنون در کشورمان بیش از ۱۰۰۰ نفر جان باختهاند و چند هزار نفر دچار آسیبهای جبرانناپذیر شدهاند) اهمیت ندارد؟ در اینجا خطر بزرگ، احساساتی شدن و توجه نکردن به عواقب طولانی مدت و هزینههای پنهانی است که میتواند جان تعداد زیادتری از انسانها را در آینده به خطر بیاندازد.
مثلا دادههای پژوهشی به صراحت نشان میدهد که با افزایش بیکاری، نرخ مرگ و میر بر اثر سرطان، سکته و دیگر بیماریها افزایش چشمگیری پیدا میکند. در پژوهشی در سال ۲۰۱۶ تخمین زده شد که بحرانهای اقتصادی سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ باعث شد که ۵۰۰ هزار نفر بیشتر از گذشته در اروپا و آمریکای شمالی بر اثر سرطان جان خود را از دست بدهند. بحران اقتصادی در آن سالها باعث بیکار شدن افراد، قطع پوششهای بیمهای و کاهش بودجههای بهداشت و درمان عمومی شده بود و این مسائل به نوبه خود باعث افزایش ۵۰۰ هزار نفری مرگ و میر بر اثر سرطان شد. در یک مطالعه دیگر نشان داده شده است که هر ۱ درصد افزایش بیکاری در کشورهای عضو پیمان همکاریهای اقتصادی و توسعه، باعث افزایش مرگ و میر به میزان ۴ نفر در ۱۰۰ هزار میشود. اگر فرض کنیم این عدد برای کشورمان نیز صادق است (که میتواند بیشتر باشد)، و اگر فرض کنیم که تعطیلی سراسری کشور باعث ایجاد فقط ۱۰ درصد بیکاری میشود (که حتما میتواند بیشتر باشد) این بدان معنا است که ما برای نجات جان مثلا ۷ تا ۱۰ هزار نفر (البته آنچه ما را از این ویروس جدید و ناشناخته میترساند این است که نمیدانیم بدون مداخله، این عدد جانباختگان در چه مقداری متوقف میشود)، جان ۳۲ هزار نفر دیگر را به خطر میاندازیم که تازه این عدد تعداد سکتهها، بیماران عصبی و خانوادههای قربانی الکل سمی که به آن اشاره شد را در نظر نگرفته است.
با توجه به تمامی این ابهامات، نادانستهها و تحلیل آثار پیدا و پنهان سیاستها، مشخص میشود که مسئله به هیچ وجه جواب مشخص و سادهای ندارد که من و شما بخواهیم درباره آن نظر بدهیم. همچنین ما نباید دروازهبان خود را تشویق کنیم که از سیاستهای دیگر کشورها کورکورانه تقلید کند. ما میدانیم که متغیرهای زیادی مثل مرحلهای از بیماری که در آن هستیم، روند پیشرفت بیماری، تعداد مبتلایان و جانباختگان، امکانات بهداشتی و درمانی موجود، شرایط فرهنگی، ویژگیهای اجتماعی و اقلیمی، شرایط مالی مردم و بنیه اقتصادی دولت همه و همه از شرایط تعیین کننده ی بهترین راه حل برای چنین مسئله پیچیدهای هستند. تقلید کورکورانه از کشورهای اروپایی راهحلی مبتنی بر شواهد و تحلیل درست نیست که الزاما قابلیت اجرا در کشور داشته باشد. هنوز مشخص نیست راهکاری که در چین، با توجه به آن زیرساختهای کمونیستی جواب داده، چقدر در اروپا موفق خواهد بود.
بعلاوه دلیلی وجود ندارد که ما تنها تجربه چین و کشورهای اروپایی را از دولت مطالبه کنیم. تجربه کشوری مثل کرهجنوبی نشان میدهد که بدون تعطیل کردن گسترده کشور و اعمال سیاستهای فاصله اجتماعی و قرنطینه، میشود تنها با تست کردنهای زیاد و ایزوله کردن سرنخهای بیماری بحران کرونا را مهار کرد. مشخص نیست چرا مطالبه سلبریتیهای همیشه طلبکار از دولت، تست کردن گسترده نیست؟ نمیدانم چرا کسی از دولت برای سرانه کم تست عصبانی نیست و توجهها همه به سمت قرنطینه و محدودیت در مسافرتها رفته است؟
«پل رومر»، برنده جایزه نوبل و اقتصاددان سرشناس بانک جهانی اخیرا هشدار داده که این درمان از خود بیماری فاجعهبارتر خواهد بود. او هفته گذشته در مقالهای تاکید کرد که ادامه سیاست فاصلهگذاری اجتماعی میتواند با ایجاد یک رکود بیسابقه، آثار مخربی به مراتب فراتر از خود بیماری روی روان، جان و اقتصاد مردم داشته باشد. او پیشنهاد کرده که بودجهای را که دولت میخواهد صرف مبارزه با تبعات اقتصادی این تعطیلی سراسری بکند، صرف تست کردن و تست کردن و تست کردن بشود. ایده بسیاری از متخصصان بیماریهای واگیردار این است که اگر بتوانیم به طور گسترده مردم را برای ابتلا به بیماری تست کنیم، آنوقت به جای تعطیلی عمومی، افراد بیمار در قرنطینه میمانند و بقیه به فعالیت خود ادامه میدهند.
بعلاوه، «اثر مار کبری» به ما آموخته است بعضی وقتها تلاش غیر اصولی برای حل یک مسئله باعث بدتر شدن مشکل و نتایج ناخواسته مخرب میشود. به عنوان مثال ما میدانیم که وقتی دولت ایتالیا در تلاش برای مهار بحران، رفت و آمد را در شمال ایتالیا محدود کرد، با توجه به نبود زیرساختهای فرهنگی و انتظامی مشابه چین، فرار مردم از شمال به جنوب باعث شد که جنوب این کشور نیز درگیر بحران شود. کاری نکردن در مواردی بهتر از تلاش غیر اصولی و ناهماهنگ برای مهار مشکل است. یا همین محدودیت ورود به شهرها و تعطیلی پارکها در کشور خودمان ممکن است معکوس عمل کند و باعث شکل گرفتن جمعها و مهمانیهای خانگی شود که خطر بیشتری برای انتقال بیماری دارد. دولت اگر این تصمیمها را بدون بحثهای علمی و نظرات کارشناسی، تنها برای کاهش فشار افکار عمومی گرفته باشد، ممکن است دچار دردسرهای بزرگتری بشویم.
به نظر تمامی این تحلیلها ما را به این جمعبندی میرساند که مسئله پیچیدهتر از آن است که راه حل ساده و مشخصی داشته باشد. پس در این اوضاع نابسامان، ما به جای اظهارنظرهای قطعی بر اساس اندک دانستههای خود، باید از دروازهبانمان بخواهیم که تصمیمات خود را بر مبنای نظر گروههای مختلف کارشناسی و بررسی آثار همهجانبه و بلندمدتِ اقدامات بگیرد. ما باید از دولت بخواهیم که بر اساس بهترین اطلاعات، شواهد و تحلیلهای موجود تصمیم گیری کند. برای پیدا کردن یک راه حل اثر بخش و سیاست درست، دولت باید از کمک اساتید، متخصصان و کارشناسان در چندین گروه به صورت موازی استفاده کند و دلایل تصمیمات خود را شفاف مطرح نماید.
البته به هیچ عنوان در تخصص نویسنده نیست که اظهار نظر کند دولت در شرایط کنونی باید چکار کند. استدلال اصلی من در این نوشته این است که با توجه به پیچیدگی موضوع و داشتن جنبههای پیدا و پنهان متفاوت، ما باید به جای تشویق دروازهبانمان به تعطیلی کشور، از او بخواهیم که بر اساس بهترین شواهد موجود تصمیم درست را بگیرد و او را وادار به تقلید کورکورانه و پریدن شانسی برای فرار از فشار نکنیم. ترس اصلی من این است که دولت حتی اگر هم بداند که بهترین کار چیست، باز هم ممکن است رفتارهای بعضی هواداران و البته تماشاگر نماها اجازه ندهد تصمیم درست را بگیرد.
به عنوان نکته آخر باز هم تاکید میکنم که قصد نویسنده به هیچ وجه این نیست که ما امروز نباید اقدامات سفت و سختی برای مهار این بیماری در پیش بگیریم. این نوشته صرفا یاد آور میشود که در سایه نگاه به بعضی از اصول روانشناسی، سواد ریسک و تفکر سیستمی، مطالبه ما باید از تعطیلی گسترده کشور به شفافیت، انعطاف پذیری و تصمیم مبتنی بر بهترین شواهد تغییر کند. بیایید کاری نکنیم اگر دروازهبانمان بخواهد تصمیم درست بگیرد، نتواند.