تیر ۸, ۱۳۹۲ | در: مقاله
جذب گزینشی و تایید هدفمند
در سال ۱۹۹۲ پیتر دیتو و همکار روانشناسش آزمایشی را ترتیب دادند که در آن شرکت کنندگان می بایست روبان کاغذی سفیدی را به آب دهان خود آغشته می کردند. به نیمی از شرکت کنندگان گفته شده بود در صورتی که آن ها دچار اختلالات آنزیمی نباشند این روبان پس از مدتی به رنگ سبز در خواهد آمد. در مقابل به نیم دیگر شرکت کنندگان گفته شده بود که این ابزار جدید تشخیص طبی در صورت وجود اختلالات آنزیمی پس از چندی به رنگ سبز در خواهد آمد. در حقیقت، اما، این روبان از کاغذ سفید معمولی بریده شده بود و هیچ وقت سبز نمی شد. نتایج نشان داد به طور متوسط گروهی که تغییر رنگ کاغذ نشانه ی سلامت آن ها بود در مقایسه با گروه دیگر خیلی بیشتر برای سبز شدن کاغذ منتظر ماندند و نیمی از آن ها بعد از اینکه هیچ تغییر رنگی به وجود نیامد درخواست تکرار آزمایش را داشتند. در مقابل دسته ای که سبز شدن کاغذ نشانه ی بیماری آن ها بود به طور متوسط پس از ۲۰ ثانیه انتظار خود برای سبز شدن روبان را پایان دادند و فقط کمتر از ۱۸% آن ها درخواست تکرار آزمایش را داشتند.
در پژوهش دیگری پیتر دیتو برای بررسی اینکه اطلاعات ناهمخوان با سیستم باورهای افراد چقدر می تواند نظر آن ها را تغییر دهد، اطلاعات علمی ساختگی کاملا مخالف عقاید افراد به آن ها داد. به گروهی از دانشجویان که اعتقاد داشتند همجنس گرایی یک اختلال روانی است پژوهش های ساختگی ای حاکی از طبیعی بود گرایش به همجنسان ارائه شد. از طرفی به دسته ی دیگری از دانشجویان که اعتقاد داشتند همجنس گرایی طبیعی و عادی است پژوهش های ساختگی ای در مذمت همجنس گرایی ارائه شد که صراحتا آن را یک بیماری روانی معرفی می کرد. اما عکس العمل هر کدام از گروه ها به اطلاعات دریافتی چه بود؟ نظر افراد هیچ کدام از گروه ها پس از خواندن پژوهش ها و اعداد و ارقام و استدلال های ارائه شده کوچکترین تغییری نکرد. آن ها استدلال می کردند که این ها مسائلی نیست که علم بتواند به آن پاسخی بدهد و بیش از پیش بر عقاید خود پافشاری می کردند.
سال ها تکامل در سیستم شناختی ما باعث ایجاد مکانیزم های پیچیده ادراکی شده است. اولا، توجه ما به طور گزینشی و هدفمند به اطلاعاتی معطوف می شود که با باورهای پیشین ما همسو است، گویی که اطلاعات ناهمخوان به چشم ما نمی آید و فیلترهای ادراکی ما اجازه ی مورد توجه قرار گرفتن و جذب به آن ها نمی دهد. در ثانی، حتی در صورت مواجه شدن با چنین اطلاعات ناهمخوانی، واکنش طبیعی ما ، نقّادی، تردید و موشکافی است. ما دائما به دنبال وجود اشکال و نارسایی در آن می گردیم تا دلیلی برای باور نکردن آن و درست بودن خودمان پیدا کنیم. این در حالی است که وقتی اطلاعات با باورهای قبلی ما همخوانی دارد، به سادگی و بدون هیچ گونه نقّادی و موشکافی از آن می گذریم و بدون لحظه ای تردید آن را تاییدی بر باورهای پیشینمان تلقی می کنیم. وقتی که ترازوی اتاقمان وزن ما را بیشتر از آنچه که فکر می کنیم نشان می دهد، چشمانمان را می مالیم، شاید عدد را اشتباه خوانده باشیم؛ پایین می آییم و مجدد خود را وزن می کنیم، شاید ترازو قاطی کرده و وزنمان را اشتباه نشان داده باشد؛ جیب لباسمان را می گردیم، شاید شیء آهنی سنگین باعث زیاد شدن وزنمان باشد. در مقابل وقتی که ترازو عدد خوبی را نشان می دهد، با لبخند پایین می آییم و به دنبال کارمان می رویم.
ما ناخودآگاه با دید غیر نقادانه به خبرهای خوب و اطلاعات همخوان با نظام باورهای پیشینمان نگاه می کنیم. این در حالی است که شک و موشکافی، عکس العمل ما به دریافت اطلاعاتی است که با نظام باورهای پیشین ما هماهنگ نیست (و در نتیجه خبر بد به حساب می آید). بدین ترتیب است که یکی از موثرترین مکانیزم هایی که برای مقابله با ایجاد ناهمسانی شناختی در ما تکامل پیدا کرده باعث ایجاد سوگیری های ویران کننده می شود. فرانسیس بیکن در این باره می نویسد:
«وقتی که انسان باوری را پذیرفت، همه چیز را در اختیار موافقت با آن قرار می دهد. و هرچقدر وزن عقاید مخالف با او سنگین تر شود، او آن ها را بیشتر نادیده می گیرد و یا بیش از پیش مطرود می دارد. و از طریق این عضم مخرب، عصمت خود و تمامیت عقایدش را محافظت می کند.»
یک پاسخ به جذب گزینشی و تایید هدفمند
سید هادی فرحزادی
تیر ۸ام, ۱۳۹۲ در ۱۳:۴۶
سلام.
نوشته جالبی بود.
البته که همینطور هست.
تو دنیای یافته های علمی هم همینطور هست. مثلا فر ض کنید یک تحقیق مشخص کند که «خانم ها از توان تجزیه و تحلیل بسیار کمتری نسبت به آقایان برخوردارند» و یا تحقیقی دیگر نشان دهد «ضریب هوشی تاثیری بر شکل گیری موفقیت اجتماعی ندارد» آیا واقعا این یافته ها همان پوشش خبری که سایر یافته های تایید کننده دغدغه های امروزی ما می گیرند، می گیرد؟ به نظر می رسد که قطعا نه!
شاید گالیله هم وقتی دچار تهدید مرگ شد، مشکل اعضای کلیسا همین موضوع بوده است.
به هر حال فکر می کنم آموزه چنین بحثث هایی، آگاهی یافتن ما از اهمیت تفکر انتقادی در حوزه های علمی است. هیچ وقت نباید به آن چیزی که می دانیم اکتفا کنیم و آن را درست فرض کنیم، همیشه چیزی جدید برای فهمیدن و دیدگاهی جدید برای نگاه به موضوعات وجود دارد.
شاید رئالیسم انتقادی مبانی فکری خوبی در این حوزه عرضه کند.