مهر ۱۲, ۱۳۹۵ | در: مقاله
«سرمایه داری» ناسزا نیست!
چند روز پیش در نشستی درباره ی بومی سازی رویکرد ها و پژوهش های کارآفرینی صحبت می شد که در آن میان لاجرم کار به «سرمایه داری» هم رسید. یکی از حاضران چنان با کراهت کلمه ی «سرمایه داری» را ادا می کرد و «غربی» را هم به آخر آن می چسباند که انگار دارد درباره ی یکی از زشت ترین پلیدی های دنیا صحبت می کند. از ایشان پرسیدم منظورت از سرمایه داری چیست و تعریفت را بگو تا همفهم شویم. اما خیر! معلوم شد که تعریف دقیقی به خاطر ندارد.
گذشته از اینکه در جلسه، بحث بالا گرفت و چه ها شد؛ با خودم فکر کردم که حتی خیلی از مدیریت و اقتصاد خوانده ها هم ذهنیت صحیحی درباره ی سرمایه داری ندارند و شاید به همین خاطر است که بعضی ها این کلمه ی سرمایه داری را معادل نوعی ناسزا استفاده می کنند. این طور شد که تصمیم گرفتم ویژگی های اصلی سرمایه داری به عنوان یک نظام اقتصاد سیاسی و مسائل مرتبط با آن را بازگو کنم.
سرمایه داری به عنوان یک نظام اقتصاد سیاسی سه ویژگی اصلی دارد: اول «رقابتِ بازار برای سود»، دوم «اشتغال آزادِ حقوق بگیری» و سوم «محدودیت قدرتِ دخالت دولت». این ویژگی ها عناصر اصلی نظام سرمایه داری (همان کاپیتلالیزم خودمان!) و وجه تمایز آن با سیستم های دیگر اقتصاد سیاسی مثل مرکانتالیزم، فئودالیزم و یا سوسیالیزم هستند.
اولین ویژگی نظام سرمایه داری، رقابت بنگاه ها برای کسب سود است. در نگاه اقتصاددانان، «بازار» بیش از آنکه اسم جایی باشد، فرآیندی است که در آن کنش گرهای اقتصادی به آزادی با هم مبادله می کنند تا منتفع شوند. در این معنا عناصری مانند وجود بازار رقابتی، مالکیت خصوصی، و بنگاه هایی که کارآفرینان شان سرمایه ی عزیزتر از جانشان را درگیر کرده اند و از این خطر کردن دنبال کسب سود هستند، اولین ویژگی نظام سرمایه داری است.
این ویژگی اول دقیقا ریشه در اصلی ترین بنیان های فکری نظام سرمایه داری یعنی «دست های پنهانِ بازار منابع را بهینه تخصیص می دهد» و «منفعت خواهی فردی موجب برکات اجتماعی می شود» دارد که توسط پدر سرمایه داری مدرن یعنی آدام اسمیت تشریح شده است.
در پرانتز بگویم، برایم جالب بود وقتی فهمیدم که الهام بخش «آدام اسمیت» یک جامعه شناس کلاسیک هلندی به نام برنارد ماندویل بوده است. او در کتابی با عنوان «داستان زنبورها» قصه ی کندو ای را تعریف می کند که قدرتمند، مرفه و باشکوه است، دشمنانش را شکست داده و الگوی پیشرفت دیگران به حساب می آید. اما در این میان بعضی روشنفکران نسبت به مسائل اخلاقی در کندو نقد داشتند و شکایت می کردند که چرا اینجا هر کس تنها به فکر سود جویی و منافع شخصی خودش است و رذایل ی مانند دروغ، دزدی، خودنمایی و رشوه هم که نقل بازار است. روزی خداوند که شکایت این جماعت را می شنید تصمیم گرفت دعای آن ها را بر آورده کند. از فردا صبح همه زنبورهای کندو تبدیل به افرادی صد درصد صادق و اخلاقی شده بودند که دیگر دنبال سود جویی، منفعت و مطلوبیت خود نبودند. زندان ها تعطیل شد، پلیس ها بیکار شدند، وکلا و کارآگاه ها مجبور شدند شغلشان را عوض کنند، نانوایی دیگر از صبح علی الطلوع تا دیر وقت شب کار نمی کرد، کشاورز برای بیشتر پول در آوردن هر روز به دنبال روش های بهتر برداشت گندم نبود، زن ها کمتر طلا می خریدند، و حتی همسر قصاب هم دیگر سر یک سال مبل ها و پرده های خانه را عوض نمی کرد چون خود نمایی به همسایه ها دیگر برایش مهم نبود و در نتیجه مبل و پرده فروش هم مگس می پراندند. داستان اینطور تمام می شود که بعد از چندی، کندو ی ما دیگر آن شکوه و جلال سابق را نداشت، رونق و رفاه از آن رفته بود و دشمنان در تدارک حمله برای نابودی آن ها بودند. «ماندویل» در جملات ابتدایی کتاب درس اخلاقی داستان را نوشته است: «خودخواهی های فردی منجر به منفعت جمعی می شود». شاید همین نکته ی عمیق جامعه شناختی باعث شده باشد که آدام اسمیت بزرگ در ابتدای فصل دوم کتاب «ثروت ملل» اینطور بیاورد: این از سخاوت و نوع دوستی قصاب و نانوا و بقال نیست که ما برای تهیه ی شام می توانیم روی آن ها حساب کنیم، بلکه از منفعت طلبی شخصی و سود جویی آن ها است.
اما ویژگی دوم نظام سرمایه داری، اشتغال آزاد و مبتنی بر دریافت حقوق در بنگاه ها است. در این معنا، کارکنان، داوطلبانه و در قبال دریافت حقوق در سلسله مراتب سازمانی در بنگاه ها مشغول به کار می شوند و بر خلاف نظام های دیگر مثل نظام فئودالی یا نظام سوسیالیستی، رعیت یا برده (به تعبیر فردریش هایک در کتاب راه بردگی) نیستند. کارکنان می توانند قطع همکاری یا جابجایی سازمان داشته باشند و رقابت آزاد در بازار کار برقرار است.
ویژگی سوم نظام سرمایه داری، قدرت محدود دولت برای مداخله در کار بنگاه ها است. در این معنا، کنش گران نظام سرمایه داری برای قرارداد بستن، معامله و خرید و فروش و فعالیت تا حد زیادی آزاد هستند و قدرت دخالت دولت محدود است.
این سه ویژگی مشخصه ی نظام سرمایه داری باعث ایجاد مزایای بسیار مهمی شده است. مثلا «رقابت بازار برای سود» باعث شده تا سرمایه داری بسیار پویا، خلاق و رشد محور باشد و فشار رقابتی برای نوآوری (تخریب خلاق) باعث برکات زیادی برای رفاه جامعه می شود. یا بنگاه ها برای کنار زدن یکدیگر دائم در پی کاهش هزینه ها و بهینه تر کردن تولید هستند که درست مانند «داستان زنبورها» منافع شخصی رفاه اجتماعی به دنبال دارد. جالب است که مفاهیم نوع دوستانه ای مانند مشتری مداری و مشتری نوازی (شعار معروف «مشتری پادشاه است») در همین شرایط رقابت بازارِ نظام سرمایه داری شکل گرفته است. اساسا کارآفرینی (و تمام مواهب آن) پدیده ای است که در نظام سرمایه داری بازار معنا پیدا می کند، جایی که کارآفرین با سودای سود، از جیب خودش خرج می کند تا ارزش آفرین بودن ایده های متفاوت را در «دموکراسی بازار» آزمایش کند (جایی که مردم با خرید کردن و پرداخت پول عزیزشان در این رفراندوم همه روزه، به ایده های کارآفرینان رای «آری» می دهند).
ویژگی دوم سرمایه داری یعنی «اشتغال آزاد حقوق بگیری» باعث ایجاد انگیزه و فرصت های برابر برای آحاد جامعه می شود و پویایی اجتماعی و شکوفا شدن استعداد ها را به دنبال دارد.
همچنین ویژگی سوم یعنی «محدودیت قدرت دخالت دولت» به معنای آزادی مبادله است. مبادله ی آزاد زمانی اتفاق می افتد که هر دو طرف از انجام مبادله منتفع شوند و این به آن معنا است که «ارزشِ» چیزی که من دریافت می کنم از آنچه پرداخت می کنم برای «من» بیشتر است اما در همان حال برای طرف مقابل برعکس است (وقتی من یک تخم مرغ را با یک هندوانه مبادله می کنم به آن معنا است که یک هندوانه برای من بیشتر از یک تخم مرغ ارزش دارد در حالی که برای طرف مقابل داشتن یک تخم مرغ بیشتر از داشتن یک هندوانه ارزش دارد). این بهبود ارزش برای هر دو طرف در مبادله، تنها با آزادی یا همان دخالت محدود دولت امکان پذیر است. در دخالت های دولتی (مثل مالیات، تعرفه ها و انواع قوانین و مقررات) معمولا یک طرف منتفع می شود، برای همین بنگاه ها برای یارگیری دولت قدرتمند در تیم خودشان، دست به هر کاری می زنند (مثلا بنگاه هایی که هم به ستاد انتخاباتی کلینتون کمک می کنند و هم به ستاد انتخاباتی ترامپ!). از این منظر قدرت دخالت محدود دولت به معنای آزادی و محدود شدن مفاسد است.
البته همین ویژگی هایی که باعث نقاط قوت بالا شده، هزینه ها و ریسک های خاص خود را هم دارد (طبیعی است که مکتب اتریشی ها با بخش عمده ی انتقاداتی که به بازار آزاد می شود موافق نباشند). مثلا «رقابت بازار برای سود» را در نظر بگیرید. بازارها هرچند بسیار پویا هستند و نوآوری و بهره وری به همراه می آورند، اما این پویایی باعث می شود بازارها بی ثبات و آشوبناک باشند و «نقص در فرآیند بازار» هر از چندی باعث ایجاد حباب و بحران های اقتصادی می شود. همچنین «رقابت برای سود» چندین آفت شناخته شده دارد: سرمایه گذاری ها و نوآوری ها به سمت سودآورترین مسیر ها هدایت می شوند و برخی از نیازهای اساسی جامعه بی پاسخ می ماند (مثلا کالاهای عمومی). همچنین افق زمانی سرمایه گذاری ها کوتاه است و تلاش ها به سمت زودبازده ترین مسیر ها می رود که در طولانی مدت می تواند باعث مشکل شود. همچنین فشار صاحبان سرمایه برای کسب سود باعث می شود بنگاه ها در تصمیماتشان برون ریز های مثبت و برون ریز های منفی را در حساب نیاورند. بعلاوه، به دلایلی مثل عدم تقارن اطلاعات و صرفه های ناشی از حجم تولید و صرفه های ناشی از تنوع تولید، رقابت کامل در بازار محقق نمی شود و در طی زمان شاهد شکل گیری انحصار های چند جانبه در بازارها هستیم.
«اشتغال آزاد حقوق بگیری» هم هرچند باعث می شود افراد مجبور نباشند برای یک کارفرمای خاص کار کنند، اما نقاط تاریک خودش را دارد. به ویژه در زمانی که افراد منابع و توان لازم برای ایجاد کسب و کار خود را نداشته باشند و بازار نیروی کار با بیکاری مواجه باشد، افراد مجبور می شوند گوش به فرمان کارفرمایانی شوند که ممکن است از آن ها بهره کشی کنند. بعلاوه، در نظام سرمایه داری، تفاوتی بین درآمد حاصل از کار (مزد)، با انواع درآمد های دیگر یعنی درآمد حاصل از مِلک (اجاره)، درآمد حاصل از سرمایه (بهره)، و درآمد حاصل از خطرپذیری کارآفرینانه (سود) وجود ندارد و این نکته باعث ایجاد و عمیق شدن شکاف درآمد و ثروت و در نتیجه نابرابری می شود (مثلا نگاهی به کتاب جنجالی «توماس پیکتی» داشته باشید).
ویژگی سوم نظام سرمایه داری یعنی «محدودیت قدرت دخالت دولت» هرچند به معنای آزادی اقتصادی است، اما چالش های خودش را دارد. به طور خاص محدودیت قدرت دخالت دولت به معنای کم شدن توان مقابله با نقاط ضعف ویژگی اول و دوم سرمایه داری است. این یعنی جامعه اراده ی جمعی خود را نمی تواند در مسائلی مانند توسعه و عدالت بر کرسی بنشاند و اسیر دست بازارها است. از یک منظر حقوقی، قدرت محدود دولت به معنای توان کم برای حفظ مالکیت خصوصی و رسیدگی به تعارضات و دعاوی ناشی از نابرابری های قدرت و ثروت است. قدرت کم دولت برای دخالت در کار بنگاه ها احتمالا به معنای قدرت زیاد بنگاه های قوی برای دخالت در کار دولت و ثروت اندوزی نامشروع است.
تمامی این ریسک ها باعث شده که کشورهای زیادی از آن شکل بی محدودیت نظام «سرمایه داری بازار آزاد» به سمت انواع مختلف سرمایه داری بروند. بعضی از این انواع بر نقش بنگاه ها در حل مسائل اجتماعی و زیست محیطی تاکید دارند. بعضی دیگر به سمت پر رنگ کردن نقش و مشارکت کارکنان در تصمیم گیری مدیران بنگاه رفته اند. و البته بعضی بر نقش پررنگ تر دولت اصرار دارند.
در مجموع برای نشان دادن انواع کنونی نظام سرمایه داری در جهان، در نظر داشتن دو بُعد کمک می کند. بعد اول ضعیف یا قوی بودن «نقش دولت» است: اینکه انتخاب های اقتصادی بیشتر توسط بازار صورت می گیرد یا توسط مقامات دولتی انجام می شود. بعد دوم ضعیف یا قوی بودن «نقش اجتماع» است: اینکه کنشگران اقتصادی صرفا در راستای نفع و مطلوبیت فردی خود عمل می کنند یا در تصمیمات خود منفعت عمومی، دگرخواهی و نوع دوستی را نیز در نظر می گیرند. بدین ترتیب ما تقریبا چهار نوع اصلی سرمایه داری خواهیم داشت.
«سرمایه داری رقابتی» که در آن نقش دولت نسبتا ضعیف و نقش اجتماع هم نسبتا ضعیف است. از ایالات متحده به عنوان یک نمونه ی خوب از این دسته می توان نام برد. دسته ی بعدی «سرمایه داری اخلاقی» است که در آن نقش دولت نسبتا ضعیف، اما نقش اجتماع نسبتا قوی است. دسته ی سوم می تواند «سرمایه داری دولتی» نام بگیرد. در این دسته، نقش دولت و مقررات قوی، اما نقش اجتماع نسبتا ضعیف است. سنگاپور و مثلا فرانسه کشورهایی هستند که در این دسته جای می گیرند (هرچند نقش دولت در سنگاپور به مراتب پر رنگ تر است). دسته ی چهارم «مردم سالاری اجتماعی» است که در آن، هم نقش دولت نسبتا قوی است، و هم نقش اجتماع پر رنگ است. سوئد و مثلا آلمان در این دسته جای می گیرند (هرچند نقش اجتماع در آلمان به مراتب کمرنگ تر است).
هر کدام از این گونه ها طرفداران و همچنین منتقدان خود را دارند و ما هم اکنون در میانه ی یک بحث داغ و مهم درباره ی انواع سرمایه داری هستیم به طوری که حتی خارج از حلقه ی اقتصاددانان، موضوع بحث اصلی هفتاد و سومین گردهمآیی آکادمی مدیریت، «سرمایه داری زیر سوال» بوده است.
اگر فارغ از مکاتب فکری، روند کلی در افکار عمومی را در نظر بگیریم، در مجموع می توان گفت که موضع طرفداران سرمایه داری بازار آزاد (همان «سرمایه داری رقابتی») در سال های بعد از جنگ جهانی دوم تضعیف شد. اما با روی کار آمدن ریگان و تاچر و فروپاشی نظام سوسیالیستی شوروی، مواضع طرفداران سرمایه داری رقابتی به شدت تقویت شد. آن ها دائم تاکید داشتند که: به اشتباه رفتن دولت بسیار خطرناک تر و محتمل تر از به اشتباه رفتن بازارها است. هرچند با اتفاقات و بحث هایی که در طول بحران های اخیر اقتصادی دنیا انجام شد، به نظر می رسد سرمایه داری رقابتی باید پذیرای نقد های جدی و شدیدی باشد.
با تمام این تفاسیر امیدوارم از این به بعد، این ترکیب «سرمایه» بعلاوه ی «داری» ما را یاد مرفهین بی دردِ مال مردم خور نیاندازد و هر بار با شنیدن آن عدالت طلبی مان گل نکند.
***
پی نوشت: در میان این بحث جالب است که طرفداران نظام های سوسیالیستی هم هنوز ناامید نیستند. آن ها استدلال می کنند که هرچند تجربه ی نظام های سوسیالیستی مانند شوری سابق در گذشته ناموفق بوده، اما این شکست اتفاقا مقدمه ای برای پیروزی های آینده است. در جایی دیدم با خوش ذوقی اشاره ای به شعر «انسان که پرنده نیست» از برتولد برشت شده بود و نویسنده مقایسه ای بین تلاش های ناموفق اولیه بشر برای پرواز و شکست سوسیالیزم انجام داده بود. جان کلام این بود: همان طور که شکست های اولیه ما برای پرواز به معنای ناممکن بودن پرواز بشر نبود، تجربه ی ناموفق شوروی هم دلیلی بر ناممکن بودن سوسیالیزم نیست و اتفاقا در آینده شاهد موفقیت های نظام برنامه ریزی متمرکز سوسیالیستی خواهیم بود.