تیر ۳۰, ۱۳۹۳ | در: شخصی
بهشت و جهنم
بعضی وقت ها اگر فرصت ها را از دست داده باشی، کار از کار گذشته است. بعضی وقت ها اگر توانمندی کسب نکرده باشی، بهره نمی بری. نه اینکه کسی بخواهد تو بهره نبری، توانش را نداری. و حسرت این ناتوانی، افسوس اینکه چرا توانمندی کسب نکردی، از خود بی بهرگی سوزنده تر است، انسان را می خورد. جهنم است.
فرض کنید مسعود و مازیار در حیاط مدرسه به جان هم افتاده اند. ناظم گوش آن ها را گرفته و هر دو را در کتابخانه ی سالن آموزش زبان انگلیسی حبس کرده است. ناظم می گوید که آن ها باید ادب شوند، باید تا شب اینجا بمانند تا یادبگیرند نباید با هم دعوا کنند. پس از مدتی مشاجره در کتابخانه هر کدام به طرفی می روند. اما یک اتفاق جالب می افتد. مسعود که زبان انگلیسی بلد است می گردد و یک داستان خوب از قفسه ها پیدا می کند و شروع می کند به خواندن. سرگرم می شود، گاهی می خندد و لذت می برد و انگار نه انگار حبس شده. این در حالی است که مازیار انگلیسی بلد نیست، حوصله اش سر رفته، خسته شده، گشنه است و می خواهد سرش را به دیوار بکوبد.
مسعود و مازیار هر دو در یک مکان هستند. اما این مکان برای یکی بهشت است و برای یکی جهنم. یکی لذت می برد و یکی زجر می کشد. مازیار در بهشت مسعود است و جهنم را تجربه می کند، در حالی که مسعود در جهنم مازیار است و بهشت را تجربه می کند. و تفاوت تنها در توانمندی هایی است که هر کدام از پیش کسب کرده اند.
گاهی فکر می کنم که داستان دنیا و بهشت و جهنم هم داستان مسعود و مازیار و کتابخانه ی سالن آموزش زبان انگلیسی است. دنیا فرصتی است که توانمندی کسب کنیم: ببخشیم، عبادت کنیم، مهربانی کنیم، تفکر کنیم، گذشت کنیم، بسازیم… فرصت که تمام شد، هیچ دادرسی نیست. اگر توان بهره بردن داشته باشی برایت بهشت است و اگر نداشته باشی جهنم.
۱۱ پاسخ به بهشت و جهنم
سید مجید
تیر ۳۱ام, ۱۳۹۳ در ۲۲:۲۲
بخشی از حقیقت است!
اوچ
تیر ۳۱ام, ۱۳۹۳ در ۲۳:۱۴
عمیقا نظرم به نظرت نزدیکه دکی
نسیم
مرداد ۱ام, ۱۳۹۳ در ۰۲:۰۲
فکر کنم بعضی وقتها از ناتوانمندی ها هم لذت ببری….به بچه ها نگاه می کنم که هیچ توانمندی خاصی ندارند و دنیای جهنم گونه برای انسانهای توانمند برایشان چون بهشت است….چون بلدند در هر شرایطی چطور به خودشان خوش بگذرانند چون هنوز خیلی انسانند خیلی زود عاشق می شوند و خیلی ساده لذت می برند….و… به دنبال رقابت های بزرگترها برای افزایش توانمندی نیستند و از خودشان لذت می برند…استرسی برای عقب ماندن ندارند …مگر اینکه بزرگترهایشان که آلوده به ایده پیشرفت هستند انها را مانند خود کنند تا دنیای بهشتشان را تبدیل به جهنم جاودان کنند…وقتی در این مفهوم پیشرقت غرق می شویم همیشه چیری کم داریم که باید بدست بیاوریم.. برای همین جهنم همیشه ما را دنبال می کند……….ولی بچه ها در ایده زندگی سیر می کنند ………….آنها با افکار خود بهشت را برای خود میسازند.
محمد
مرداد ۱ام, ۱۳۹۳ در ۱۱:۱۲
بینش خوبی است
علی
مرداد ۱ام, ۱۳۹۳ در ۱۵:۳۴
موافقمممم
یاس
مرداد ۲ام, ۱۳۹۳ در ۱۲:۱۳
یادم اومد از همین دو سه سال پیش که در کتابخونه دانشکده سرگرم پیدا کردن کتاب مورد نظرم بودم و یک دفعه صدای قفل شدن در رو شنیدم! شصتم خبردار شد که وقت نهار و نماز رسیده و مسئول محترم (منظورم خانم امامی نیست البته. ایشون خیلی دقیق هستن) بدون این که متوجه حضور من باشه در رو قفل کرده و رفته. نه اهل داد و بیداد هستم و نه شیطنت. پس به خودم گفتم اشکالی نداره این یک ساعت رو بشین و مطالعه کن و از محیط لذت ببر. شروع به خوندن کتاب انتخابی کردم اما اصلا برام حالت لذت بخشی نبود یا به واقع بهشتی نبود که شما توصیف کردین. در حالی که من توان و مهارت استفاده از کتاب هارو داشتم. به نظرم این که کجا برای آدم بهشت باشه و کجا جهنم چندان به توانایی و مهارت آدم ها ربطی نداره. بلکه به شخصیتشون و علایقشون مربوط میشه. بعضی ها از بودن در اغلب جاها لذت می برن و بعضی ها اگر در بهترین جای دنیا هم باشن شروع به غر غر کردن می کنن و لذت نمی برن. برای همینه که عقیدم اینه که آسمون هر جایی رو خود ما هستیم که رنگ می کنیم. من اگر اون روز در یک اتاق پر از ابزار و آلات موسیقی گرفتار می شدم صد در صد برام بهشت می شد 🙂
یاس
مرداد ۲ام, ۱۳۹۳ در ۱۲:۱۸
من این مطلب شما رو چند روز پیش خوندم و الان که نظرم رو نوشتم مجدد نگاهش نکرده بودم و صرفا بر اساس اون چه تو ذهنم مونده بود، براتون نوشتم. ولی دوباره که بالا رفتم و یه بار دیگه خوندمش، فهمیدم که در مورد پاراگراف آخر با شما موافق هستم. این که در هر حال فرصت کمه و تا جای ممکن باید ازش استفاده کنیم.
ساقی
مرداد ۳ام, ۱۳۹۳ در ۱۸:۲۵
حالا هی زبان من رو به رخ بقیه بکش … من راضی نیستم بابا
شما بهشتی هستی دکتر با ابن توانایی هات
محمد
مرداد ۴ام, ۱۳۹۳ در ۰۸:۴۲
جالب بود
هادی
مرداد ۹ام, ۱۳۹۳ در ۲۳:۵۱
به نظرم مساله اینه که آدم متوجه بشه که تو دنیا مقصدی وجود نداره و همه ی دنیا یه مسیره. مسیری برای لذت بردن و جمع کردن توشه ای برای مقصد. لذتی که دوام ابدی داشته باشه.
مژگان زحمتکش
آبان ۷ام, ۱۳۹۴ در ۰۷:۰۹
توصیف زییایی بود استاد، سپاس